جدول جو
جدول جو

معنی بی هیبتی - جستجوی لغت در جدول جو

بی هیبتی
(هََ / هَِ بَ)
حالت و چگونگی بی هیبت. ملایمت و نرمی. بی صلابتی. مقابل مهابت:
چه بی هیبتی دیدی از شاه روم
که پولاد را نرم دانی چوموم.
نظامی.
رجوع به هیبت شود
لغت نامه دهخدا
بی هیبتی
ملایمت و نرمی
تصویری از بی هیبتی
تصویر بی هیبتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هَِ مْ مَ)
حالت و چگونگی بی همت. عدم توکل و کوشش. کاهلی، بی ثباتی. (ناظم الاطباء) ، بی هوسی، نامردی، بی غیرتی. (ناظم الاطباء) : گفتم بی همتی باشد که طالب از اینجا به ترمذ رود. (انیس الطالبین ص 175)
لغت نامه دهخدا
(عَ /عِ)
سلامت. (یادداشت مؤلف). بی نقصی، نهایت عمیق که آواز به تک آن نرسد یا آواز از تک آن برنیاید و گاهی عمق غیر چاه را نیز خواسته اند. (جهانگیری). سخت دورتک که آواز بدان نتواند رسید. بس دور که آواز نرسد. سخت عمیق. سخت پهناور. سخت پرآب. (یادداشت مؤلف) ، که فریاد بدان نرسد. دور از صدارس. مجازاً، مرتفع. بلند. سخت رفیع. عظیم. شامخ. (یادداشت مؤلف). بسیار بلند. (جهانگیری).
- کوه یا کوهساری بی فریاد، دور از صدارس. مرتفع. سخت بلند:
ضعیف گشته در این کوهسار بی فریاد
غریب مانده بر این آسمان بی پهنا.
مسعودسعد.
بر سر کوههای بی فریاد
شد جوانی من هبا و هدر.
مسعودسعد.
، بطور تعمیم، هر چیز منیع و نادسترس یا آوازنارس را بی فریاد و بی فغان و غیره گفته اند. (جهانگیری) ، ظالم. جافی. جائر. (یادداشت مؤلف) :
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد.
مسعودسعد.
ای بسا در حقۀ جان غیورانت که هست
نعره های سر بمهر از درد بی فریاد تو.
سنایی.
در محنت این زمانۀ بی فریاد
دور از تو چنانم که بداندیش تو باد.
وطواط
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حالت و کیفیت بی سیرت. بی آبرویی و رسوایی. (ناظم الاطباء). بی ناموسی. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
بی میلی. عدم تمایل. بی اشتهائی:
به بی رغبتی شهوت انگیختن
برغبت بود خون خود ریختن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ رَ)
حالت و کیفیت بی غیرت. بی ناموسی. بی شرفی. بی حیایی. بی دردی. بی عاری. که رشگن نبود بر ناموس خود. رکاکت. بی رگی:
لیکن بحساب کاردانی
بی غیرتی است بی زبانی.
نظامی.
رجوع به غیرت و بی غیرت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با هیبت
تصویر با هیبت
مهیب، دلیر، جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی غیرتی
تصویر بی غیرتی
بدرگی غلتبانی لامگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سیرتی
تصویر بی سیرتی
دریدگی بی آزرمی بی آبرویی رسوایی بی ناموسی، فسق و فجور
فرهنگ لغت هوشیار
بی سطوت، بی شکوه، بی صولت، فاقد عظمت
متضاد: پرهیبت، بی جذبه، بی نهایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدنامی، بی ناموسی، رسوایی، نانجیبی، فسق وفجور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
عدم الكشف عن هويّته
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
Depersonalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
dépersonnalisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
деперсоналізація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
kişilik kaybı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
деперсонализация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
بی‌ہویتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
আত্মহীনতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
kuondolewa utu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
비인격화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
depersonalizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
非人格化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
דה-פירסונליזציה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
आत्महीनता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
Depersonalisation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
การปราศจากเอกลักษณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
depersonalisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
despersonalización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
depersonalizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
despersonalização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
去人性化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی هویتی
تصویر بی هویتی
depersonalisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی